دنیای کوچک من
دنیای کوچک من

دنیای کوچک من

تو...

به تو می‌اندیشم
ای سراپا همه خوبی،
تک و تنها به تو می‌اندیشم.
همه وقت

همه جا
من به هر حال که باشم به تو می‌اندیشم.
تو بدان این را، تنها تو بدان!
تو بیا
تو بمان با من، تنها تو بمان!
من همین یک نفس از جرعۀ جانم باقی‌ست،
آخرین جرعۀ این جام تهی را تو بنوش!

فریدون مشیری
از مجموعۀ «بهار را باور کن»

حرف دل...

حرف هاے בلـρ را هرگز کسے نمیفهمـב،

فقط روزے مورچہ ها خواهنـב فهمیـב!

روزے کہ בر زیر خاک گلویـρ را بہ تاراج میبرنـב...

بازی...

دلم از بازی آدما ی هفت رنگ گرفته...

آدمــها کنــارت هستند . . . تا کـــی؟ تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند !


از پیشــت میروند یک روز . . . کدام روز ؟ وقتی کســی جایت آمد !


دوستــت دارند . . . تا چه موقع ؟ تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند !


میگویــند عاشــقت هســتند برای همیشه ! نه . . . ! فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام شود. . .


و این است بازی باهــم بودن . .

دعایم کن...


دلگیرم
از دنیآ و روزگآرش
از بی کسی هآ و سکوت هآ!
این منم که اینگونه خسته ام
منی که همیشه خوب بودم و خندآن
منی که خنده هآیم مثآلی بود به مثآل ضرب المثل!
نمی توآنی بفهمی و البته عجیب هم نیست برآیم!
چون “تـو”، “من” نیستی!
پس لطفا قضآوتم نکن…جآی آن
دعآیم کن…

خدایا...

خدایا دستانی را در دستام قرار بده که پاهایش با دیگری پیش نرود!

خدایا کسی را که قسمت دیگری ست سر راهم قرار نده تاشب ها دلتنگی اش برای ما باشد و خوشی اش برای دیگری!

خدایا بگذار یا حقیقت آزارم بده تا یک دروغ خوشحالم کنه !

خدایا......

خدا...

یک لحظـه گـوش کـن خـــدا ؛


جـدی میگــم


نه شکوه است نه گلایه


در این دنــیا . . .


حــالِ خــیلی هـا اصـلا خـوب نیـست!


یـک دسـتی بـه زندگیـشان بکـش


لــــــــــــــــــــــــــــطفا"