دنیای کوچک من
دنیای کوچک من

دنیای کوچک من

دلم...

دلــــم بالــکنی می خواهـــد رو به شهـــر...
و کمی بـاد خنکــــ و تاریکـــــی ...
یکــــ فنجان بــزرگــــ قهوه ...
یکـــ جرعه تـ♥ـو ...
یکــــ جرعه من ...
و سـکوتـــی که در آن دو نگـــاه گـــره خـــورده باشـــد ...
بی کلام...
میـــــدانی...!؟
دلــــم یک "من" می خواهــد بـــرای تــو...
و یک "تــو" تـــا ابــــد بــرای من ...

آغوشت...


بی قرارم امشب...   دلم آغوشت را میخواهد
تا در آن آرام و رام
گوش کنم به صدای قلبت
و زندگی کنم
در هوای نفس هایت
و عاشق تر شوم
و نفس هایم به شماره بیفتند
و بیقرار تر شوم...
دلم میخواهد
باز
تو باشی
و من   

حرف...

خودم را که در چشم هایت به جـــــــــــا نمی آورم
دوباره
تنهایی ام به وجــــد می آید..
کز می کنم
در دفتری که هنوز هم انگشت به دهــان شعرهای شاخدار توست…
می نشینم…
و از معصومیت خاطرات نداشته ات دفاع می کنم…

که من
استمرار عاشقانه هایی هستم
که هـــــــرگز
سر به ابتذال واقعیت فرو نمی آورند

وقتی
آغوش های نا مــــاندگار این حوالی
به قدر یک جرعه از تنهایی های من…،
رسمیت ندارند…

می دانی… !
من تنها به قدر تنـــــ هایی خودم، حرف برای گفتن دارم…

کسی...

باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ،

آنقدر که یکی از این شب های لعنتی…آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید ؛

هیچ نگوید و هیچ نپرسد
فقط مرا در آغوش بگیرد بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را …

روزی که دروغ میگوید ،
روزی که دیگر دوستم ندارد ،
روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد

و روزی که عاشق دیگری می شود !

السلام علیک یا علی اصغر...

 


گهواره خالی می شود با رفتن تو


دیگر نمانده فرصتی تا رفتن تو 


حتی خدا با رفتنت راضی نمی شد


عیسای من قربان بالا رفتن تو


هر چیز را هر رفتن نا ممکنی را 


می شد که باور کرد الا رفتن تو 


وقتی گناهی سر نمی زد از گلویت


یعنی چرا یعنی معما رفتن تو


ای کاش می بردی مرا با چشمهایت 


یا اینکه می افتاد فردار رفتن تو 


وقتی که پا در عرصه حق می گذاری


فرقی ندارد آمدن یا رفتن تو.....


   التماس دعا       

 

 

چشمها...




ﻣﻦ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ “ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ”
امـــــا ؛
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻤﻬﺎ ، ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺩﻫﻦ ﻟﻖ ....

خدایا...

خدایا !
من دلم قرصه !
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت، که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمی بینه، که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن، کمی با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت، اگه میشه منم جا کن…

شکسته...

بنــد زدنـــد مـرا بـــه این دنیـای نامـــرد...
و گــرنه از ابتـدا شکســـته بـــودم!!!