دنیای کوچک من
دنیای کوچک من

دنیای کوچک من

دلتنگی...

وقــتی نیستـــ..!!
به قــول یکی..
یک جوریم....یکــ جـــور نا جــور......!!
دلــــــــم..!! خوب دلـــ است دیگــر .. دســت خودم کــه نیستــ..
تنگ میشود برایـــش..!!
همیـــشه به... فکــر خودش است...
هیچــ فکــر نمیکند که در نبودنـــش ... یه نفر یه جایی دلتنگــ اوست..!!
نظرات 4 + ارسال نظر
فرناز جمعه 9 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 02:53 ب.ظ http://http://elhameman.blogsky.com/

Omid دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:09 ق.ظ http://omidmalekilexis.blogfa.com/

تازه چه خبر سمیرا خانوم؟
هنوز هواتون ابریه یا نه؟ :)

هوا بس ناجوانمردانه سرد است....!!!

reza دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 06:39 ب.ظ http://shadyakh.blogsky.com

فریناز جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:38 ب.ظ http://ferdosi-toosi.blogsky.com/

بارون میاد جرجر، گم شده راه بندر
ساحل شب چه دوره، آبش سیاه و شوره
آی خدا کشتی بفرست، آتیش بهشتی بفرست
جاده‌ی کهکشون کو، زهره‌ی آسمون کو
چراغ زهره سرده، تو سیاها می‌گرده
ای خدا روشنش کن،فانوس راه منش کن
گم شده راه بندر، بارون میاد جرجر
بارون میاد جرجر، رو گنبد و رو منبر
لک‌لک پیر خسه، بالای منار نشسه
لک‌لک ناز قندی، یه چیزی بگم نخندی
تو این هوای تاریک، دالون تنگ و باریک
وقتی که می‌پریدی، تو زهره رو ندیدی؟
عجب بلایی بچه، از کجا می‌یایی بچه
نمی‌بینی خوابه جوجه‌م، حالش خرابه جوجه‌م
از بس که خورده غوره، تب داره مثل کوره
تو این بارون شرشر، هوا سیا زمین تر
تو ابر پاره‌پاره، زهره چی کار داره
زهره خانم خوابیده، هیچ کی اونو ندیده
بارون میاد جرجر، رو پشت‌بو‌م هاجر
هاجر عروسی داره، تاج خروسی داره
هاجرک ناز قندی، یه چیزی بگم نخندی
وقتی حنا می‌ذاشتی، ابرواتو ور ‌می‌داشتی
زلفاتو وا می‌کردی، خالتو سیا می‌کردی
زهره نیومد تماشا، نکن اگه دیدی حاشا
حوصله داری بچه، مگه تو بی‌کاری بچه
دومادو الان می‌یارن، پرده رو ور می‌دارن
دستمو می‌دن به دستش، باید دارا رو بستش
نمی‌بینی کار دارم من، دل بی‌قرار دارم من
تو این هوای گریون، شرشر لوس بارون
که شب سحر نمی‌شه، زهره به در نمی‌شه
بارون می‌یاد جرجر، رو خونه‌های بی در
چهار تا مرد بیدار، نشسه تنگ دیفار
دیفار کنده‌کاری،نه فرش و نه بخاری
مردا سلام علیکم! زهره خانم شده گم
نه لک‌لک اونو دیده، نه هاجر ور پریده،
اگه دیگه برنگرده، اوهو، اوهو چه درده!
بارون ریشه ریشه، شب دیگه صب نمی‌شه
بچه خسه مونده، چیزی به صب نمونده
غصه نخور دیوونه، کی دیده که شب بمونه
زهره‌ی تابون این‌جاس، تو گره مشت مرداس
وقتی که مردا پاشن، ابرا زِ‌هم می‌پاشن
خروس سحر می‌خونه، خورشید خانوم می‌دونه
که وقت شب گذشته، موقع کار و کشته
خورشید بالا‌بالا، گوشش به زنگه حالا
بارون می‌یادجرجر، رو گنبد و رو منبر
رو پشت بو‌م هاجر، روی خونه‌های بی‌در…
ساحل شب چه دوره، آبش سیا و شوره
جاده‌ی کهکشون کو، زهره‌ی آسمون کو
خروسک قندی قندی، چرا نوکتو می‌بندی
آفتابو روشنش کن، فانوس راه منش کن
گم شده راه بندر، بارون می‌یاد جرجر

خیلی قشنگ یود . مرسی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد