دنیای کوچک من
دنیای کوچک من

دنیای کوچک من

نرنج...

از من نرنــــــــــج. . .نه مغــــــرورم نه بی احســـــاس. . . فقط خســــته ام. . . . . .خسته از اعتــــــمادی بیــــجا. . .

برای خودم...

برای دل خودم می نویسم ...

برای دلتنگی هایم

برای دغدغه های خودم

برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !

برای دلی که دلتنگم نیست ...

برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...

برای خودم می نویسم !

بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!

بزرگتر...



بزرگتر که می شوی غصه هایت زودتر از خودت قد می کشند



لبخندهایت را در آلبوم کودکیت جا میگذاری و ناخواسته وارد



دنیای لبخندهای مصنوعی میشوی شاید بزرگ شدن،



آن اتفاقی نبود که انتظارش را میکشیدم…!

زندگی...

زندگی در حال بارگیری است ، لطفا صبر کنید …
سرعت خوشبختی بسیار کم است …
تا زندگی ات لود شود … عمرت تمام شده … !!!
ادامه

شاید...

اونی که واقعا دوست داشته بـاشه ..
شاید اذیتت کنه..
ولی هیچ وقت عذابت نـمیده..
شاید چند روزی هم حالتو نپرسه ..
ولی همه حـواسش پـیشِ تـوئه..
شاید بـاهات قـهر کنه ..
ولی هیچ وقت راحت ازت دل نمی کنه !!!

بندگی...

به قول حسین پناهی:

می دانی ، یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی "تـعطیــل است"

و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت، باید به خودت استراحت بدهی، دراز

بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال

ســوت بزنی، در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت

صف کشیده اند، آن وقت با خودت بگویـی :
بگذار منتـظـر بمانند ...

گنجشک...

گنجشک به خدا گفت :
لانه ی کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم، سرپناه بی کسی، طوفان تو آن را ازمن گرفت کجای دنیای تو را گرفته بود؟؟
خدا گفت:
ماری در راه لانه ات بود تو خواب بودی باد را گفتم لانه ات را واژگون کند آنگاه تو از کمین مار پر گشودی!
چه بسیار بلاها که از تو به واسطه ی حکمتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخواستی!