دنیای کوچک من
دنیای کوچک من

دنیای کوچک من

این روزها...

این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند . . .

اما . . .

من جلوی دهانش را میگیرم

وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!!!!

این روزها من . . .

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود . . .!!!

انسان...

دهان دختر زیبا تهی

 زدندان است

که هر شکسته دندان بهای یک

 نان است

در آبادی ویران شده دیگر

 نان نیست

و همه مردم شهربانگ برداشتند

 که چرا سیمان نیست

 و کسی فکر نکرد که چرا

ایمان نیست

و زمانی شده است

 که به غیر از انسان هیچ چیز

ارزان نیست...

تجربه هایم...

بگذار از تجربه هایم برایت بگویم


اگر درد داری


تحمل کن


روی هم که تلمبار شد


دیگر نمی فهمی کدام درد از کجاست


کم کم خودش بی حس میشود..............................

سکوت شب...

سکوت شب را دوست دارم


چون همهمه ی دروغ در دامنش ندارد


سیاه است ، سیاه سیاه ، حقیقت محض


و چه صداهایی که فقط در سکوت شب شنیدنی ست


میشنوی صدای فریاد آرزوهایم را ؟


یا اسیر روز شدی؟


شب و انسان و احساس و نقاب


نترس نقابت را بردار ، تا روح عریانم را به تو تقدیم کنم...

دلم...

دلم آنقدر سرد شده است که وقتی بغضم می شکند


قطره های اشکم بلور میشوند


میخواهم به نخ بکشمشان برای شمارش حسرتهایم


وای که چقدر دلم برای خودم تنگ شده ....

مرد...

در ذهـــن زنـــــانه ی ِ مـَن،مَرد یعنی تکیه گـآهی اَمن.

یعنی بـــوسه ای از روی دوستــــــــ داشتـن ،

بدون اَندکی شَرمـ ! در ذِهن ِ زنــــانه ی مَن...

مــَرد یعنی کوه بــودن...پـــر از سِخـآوت بودن....

پر از حَیاےِ مـَردانه....در کنارِ ایـن اُبـُهتــ ، لوس شدن هاےِ کودکـآنه....


در ذهن ِ زنــــانه ی خوشبیـن من .....

مـَرد یعنی دوستــ ـــــ می دارمـَتـــــــ ...

تــــو هـَر لـَحظه بـآ مَنـے ....

تـــــو " مـــَردے " ....

× مـــن بی تو بــآ تمامـِ آفریــنش بیــگـآنه اَمـ ...×