دنیای کوچک من
دنیای کوچک من

دنیای کوچک من

بابا لنگ دراز...

بابا لنگ دراز عزیزم

تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم!

وقتی میفهمی و میرانی ام چیزی درون دلم فرو میریزد ... چیزی شبیه غرور!

بابا لنگ دراز عزیزم لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم ...

بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند ... نمیگذارم نمیخواهم ...!

بابا لنگ درازِ من همین که هستی دوستت دارم ... حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم ...!

دیوونگی...

چرا ” دیوونگی ” نسبت به حساب نمیاد ؟؟
مثلاً بپرسن : شما چه نسبتی دارین ؟
من جواب بدم : دیوونشم!

تو...

آدم بـــــآیـد یـــه " تـــو" داشــتـﮧ بـــآشــه کـــه هـر وقت از هـمـه چــی خـستـﮧ و نــآامیــد بــود
بـــهش بگــه :
مهم اینـﮧ کـﮧ تـــو هستے ، بیخـیال دنـــیا !

درد...

شنیدید که میگن : اونی که گریه می کنه ، یه درد داره
اما اونی که میخنده هزار تا!

من میگم : اونی که میخنده هزار تا درد داره
ولی اونی که گریه میکنه
به هزار تا از دردهاش خندیده , اما جلوی یکیشون کـــــــــــم آورده !

پاییز....

امان از این بوی پاییز و آسمان ابری
که آدم نه خودش میداند دردش چیست
و نه هیچکس دیگر فقط میدانی که هرچه هوا سردتر میشود
دلت آغوش گرمتری میخواهد
و وای از وقتی که کسی نباشد
تا شانه ای بر آشفتگی روزهای پاییزیت بزند
و تو مجبوری تک و تنها پاهایت را در سینه جمع کنی و بخوابی ......

خسته...

من خیره نشسته ام به نام تو...
من اینجا آتش گرفته ام و تو خیره به غبارهای بلند شده از خاکسترم خیره شده ای..
سکوت کرده ای..
با خودت می گویی: خیالی نیست.. می سوزد و می رود و ..
نمی دانی چه دردی دارد این سوختن..
نمی دانی..
و باز هم نمی دانی..
نمی دانی که همه را بیرون کرده ام جز تو.. فقط تو مانده ای..
.
دیرم شده اما باز چشم به راه تو مانده ام.. چشم به جاده سفید و..
می دانم که نمی شود این دم رفتن دوباره ببینمت..
خسته ام ..
و تو اندازه این خستگی ها را نمیدانی...